سفارش تبلیغ
صبا ویژن
سه چیز است که نشانه اصابت رأی است : خوب برخورد کردن و نیک گوش کردن و پاسخ نیکو دادن . [امام صادق علیه السلام]

عطر نماز

سلام

یکی از مشکلاتی که همیشه تو مسافرت ها باهاش درگیرم مسئله نماز و نواره.

اکثر راننده ها تا بهشون نگی برای نماز وایسا، نگه نمی دارن. بهشون هم که می گی کلی غرولند می زنند که معطل می شیم.

ای داد بیداد! عجب دنیاییه.

اما بیشتر به خاطر خودم متاسفم که هنوز یه کمی تو دفاع از اعتقاداتم مشکل دارم.

یادم میاد چند سال پیش مامانم از تهران می رفتن یزد. طرف نماز مغرب عشا نگه نمی داره. دائم مامانم بهش می گن نماز داره قضا میشه تا اینکه راننده می گه الان تو بر بیابون هستیم نمی تونم وایسم. مامانم همون وسط بیابون تو همون ظلمات شب راننده رو مجبور می کنن اتوبوس رو نگه می داره، تو اتوبوسی که پر از مسافر بوده فقط مامانم پیاده میشن نماز می خونن و راه می افته. اینقدر مامانم به خاطر مسافرت هایی که تو این مسیر دارن در مورد نماز قاطع برخورد کردن طوری شده که راننده های این مسیر هر وقت مامانم مسافرشون باشه از ترس هم که شده اول وقت نماز نگه می دارن.

هی ی ی ی ی ی ی ی ی ی ی  هنوز دختر این مادر نیستم.

از یه طرف هم هی ی ی ی ی ی ی  ی  تو جمهوری اسلامی برای دو رکعت نماز ادم چقدر باید خفت بکشه. حالا این قضیه از یه طرف از اون طرف هم صدای نحس و منزجر کننده زن که از شب تا اله صبح نحوستش ماشین رو می گیره. نمی دونم چطور این همه اتوبوس سالم این مسیر ها رو می رن و بر میگردن. با این همه نکبتی که همراه خودشون می برن و میارن.

وقتی هم بهشون اعتراض می کنی می گه خانم شما می خوابی من باید تا صبح چشم به این بیابون بندازم و رانندگی کنم. چقدر بدبختی که شب تا صبح... اونم با اون عظمتی که شب داره تو باید با صدای نحس خواننده زن بگذرونی.

مو به تنم سیخ می شه وقتی صدای خواننده زن به گوشم می خوره.

ای خدا!

یا ما رو از غریبی در بیار یا دینت رو.

اللهم عجل لولیک الفرج

 




عطر نماز ::: جمعه 85/9/17::: ساعت 1:12 صبح

یا حق

سلام

اینقدر سفر می رم که این صفحه رو فقط با سفرنامه پر میکنم. کم کم باید اسم وبلاگ رو تغییر بدم.

البته علت اصلی اینکه در مورد نماز چیزی نمی زنم یه چیز دیگه ایه. حالا کم کم می فهمید. هر چند خودم هم چشمم آب نمی خوره.

جونم براتون بگه که ما هفته پیش رو تهران بودیم و از اونجایی که گهگاهی هم پا تو کفش مبلغین معزز میکنیم روز اخر اقامت تهران خیلی اتفاقی جایگزین یه سخنرانی که بدقولی کرده بود و نیومده بود شدیم.

ساعت 8 تماس گرفتن که فلان جا خانم های پرسنل فلان وزارت خونه براشون یه مراسمی گرفتن و سخنرانی که دعوت کرده بودیم دستمون رو گذاشته تو حنا.

به قول یزدی ها جلدی پا شو بیا. موضوع صحبتت هم اعتقادی نباشه. یه بحث روز باشه. از سیاسی و اجتماعی و هر چی که دوست داری.

حالا ساعت 9 ما باید خودمون رو از شرق تهران می رسوندیم شمال تهران توی این یک ساعت هم باید بحث رو آماده می کردم.

از خونه که بیرون میومدم چشمم افتاد به ماهواره مجتمع روبرویی.

بحثم رو پیدا کردم.

استفاده بهینه از اینترنت و ماهواره.

خلاصه هر چی تو کیفم گشتم که قلم و کاغذ پیدا کنم تا یه چند تایی سر فصل بنویسم که بعدا یادم نره پیدا نشد که نشد.

توکل بر خدا کردیم و رفتیم...

وارد جمع که شدم ناامید شدم. پیش خودم گفتم ای بابا اینا خیلی سطحشون بالاست. من بچه چی برم بالا بگم فردا خودم و بابامو مسخره کنن ولی بازم گفتم خدا بزرگه.

رفتم بالا.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله رب العالمین و صل الله علی سیدنا و نبینا افضل الانبیاء اباالقاسم المصطفی محمد ص ....

بحثمون یه بحثیه که مبتلا به همه خانواده های امروزیه. و اون هم ماهواره و مهمتر و بدتر از اون اینترنت.

دیدم جمع که اول با دیدن ما همچی وا رفته بودن و داشتن به خیالم فکر می کردن چه جوری این 45 دقیقه یک ساعت رو تحمل کنن همچی جا بجا شدن و ...

خلاصه شروع کردیم به صحبت کردن و از دی جی نگار شروع کردم و برنامه ریزی بلند مدت استعمار در مورد تهاجم فرهنگی و بودجه های کلان در مورد ماهواره و اینترنت تا اینکه رسیدم به اینکه مشکل بزرگ تر از همه این ها اینه که والدین ما و خانواده هامون کم اطلاعن. اطلاعات کافی ندارن. در برابر پرسش های جوون ها کم میارن و گاهی باعث می شه که جوون سوالش رو بره از دوستش بپرسه و شاید همین سوال باعث بشه که پرده های حیا بینشون پاره بشه و ...

گفتن: راه حل چیه؟

گفتم: مطالعه.

گفتن: الان دیره که بخوایم از اول شروع کنیم. یه سیر مطالعاتی معرفی کن تا بریم دنبال مطالعات کتب خاص.

گفتم: یه شبه نمی شه معلم شد باید کار کنید.

گفتن: نمی تونیم.

گفتم: پس جوونتون چی؟

و دقیقه ها سکوت مرگباری که سینه ام رو داشت پاره می کرد فضا رو گرفت.

فقط اومد به ذهنم: به کدامین گناه؟

جوون ما به کدامین گناه باید قربانی بی اطلاعی و کم اطلاعی والدینش بشه و خیلی زودتر از اینکه دوران جوونیش رو به پایان ببره جوونیش قربانی بی اطلاعی و کم اطلاعی والدین بشه؟

به کدامین گناه؟

مگه مبلغ و رسانه و جامعه و فلان و فلان چه قدر می تونن کار کنن تا خلا پدر و مادر رو پر کنن.

کدوم شخصیت و مقام می تونه بیاد جای والدین رو برای جوون بگیره؟؟؟؟؟؟؟؟

هی ی ی ی ی ی ی ی ی ی !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

نگاهی به مادرم که رو به روم نشسته بودن کردم و بارها و بارها گفتم: الهی و لک الشکر و لک الحمد.

امتیازی بر این جمع ندارم الا اینه خانواده خوب و مطلع و فهمیده ای بهم عطا کردی.

خلاصه توضیح اون جلسه بسیار مفصل و جالبه. ایشا لله سعی می کنم حتما در این باره مطالب مفصلی بزنم.

یا علی




عطر نماز ::: چهارشنبه 85/8/17::: ساعت 8:58 عصر

یا حق

سلام

حالم خوب نیست، یه جورایی خسته ام، غافلم، از خودم، از دنیا، از اخرتم، از خدا حتی از زندگیم.

یه هفته ای هست که به اندازه روزای هفته یا خبر مرگ بهم رسید یا خبر طلاق.

اما اخری بد جور اوضام رو به هم ریخت.

تهران که بودم هم دوستم بود هم همسایه واحد پایینیمون هم خانواده همکار بابا همسال خودم بود اما چند ماهی بزرگتر. همه می گفتن خیلی شبیه به هم هستیم.

عکس های عروسیمون رو که کنار هم می زاشتیم با نگاه اول نمی شد تشخیص بدی کی به کیه.

اما...

مریض بود.

سرطان داشت، قابل درمان بود و خوب شده بود. خیلی خوشحال بودیم که خوب شده. خیلی خوشحال بودیم چون خیلی دختر خوبی بود.

خیلی مهربون بود اینقدری که گاهی دلم فقط و فقط برای مهربونیش تنگ می شد. با اینکه مریض بود و از درد گاهی تا نزدیک های صبح بیدار بود و دم دمای اذون خوابش می برد اما رو نماز اول وقت صبحش خیلی حساس بود.

خیلی دوسش داشتم. اینقدری که مامان اینا جرات نمی کردن خبر مرگش رو بهم بدن.

مرگ مریم باعث شد خیلی برم تو فکر. شب تا صبح اشک ریختم اما نه به خاطر مریم به خاطر خودم به خاطر حال و روزم به خاطر زندگیم به خاطر غافلیم به خاطر همه چیز

مرگ مریم باعث شد باقی خبرهای مرگ و طلاقی هم که شنیده بودم رو تازه جلوی چشمام بیارم و تحلیل کنم

خدایا!

همه چیز داری بهم می دی، اما چرا؟

منی که اینقدر ناشکرم، اینقدر خطا کارم، اینقدر قدر نشناسم، چرا می دی؟

چرا می خوای پیمونم رو پر کنی

مردم چه مشکلاتی دارن و من ...

دور و بریام ارزو دارن جای من باشن و من...

خیلیا می خوان مثل من بازم عمرشون به دنیا باشه و من ...

من بدم

می دونم

خیلی بد

خیلی خیلی خیلی بدم

از خودم بدم میاد

داغونم




عطر نماز ::: چهارشنبه 85/7/19::: ساعت 12:17 صبح

 
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
>> بازدیدهای وبلاگ <<
بازدید امروز: 2


بازدید دیروز: 2


کل بازدید :112493
 
 >>اوقات شرعی <<
 
>> درباره خودم<<
 
 
>>لوگوی دوستان<<
 
>>اشتراک در خبرنامه<<